گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر ناپلئون
فصل سی و چهارم
IV - تزار جوان : 1801-1804


وی پانین و پالن را که نقشة قتل پدرش را ترتیب داده بودند بی درنگ از خدمت خود مرخص نکرد. از قدرت آنها می ترسید و به بیگناهی خود زیاد مطمئن نبود و به پالن و پلیس او جهت آرامش مسکو، و به پانین جهت مقابله با انگلیس نیاز داشت چه نیروی دریایی این دولت، پس از درهم شکستن ناوگان دانمارک احتمالاً روزی ممکن بود همان بلا را بر سر روسها بیاورد. بریتانیا ارضا شد؛ دومین اتحادیة بیطرفی مسلح از میان رفت. پالن در ژوئن مرخص شد و پانین در سپتامبر 1801 استعفا کرد.
آلکساندر در نخستین روز فرمانروایی خود دستور آزادی هزاران تن از زندانیان سیاسی را صادر کرد. پس از چندی، مردانی را که در اقدامات تروریستی پاول مشاور و عامل او بودند از کار برکنار ساخت. در 30 مارس، «دوازده کارمند عالیرتبه را که کمتر از دیگران مورد سوءظن بودند» احضار کرد و آنها را به صورت یک «شورای دایم» درآورد که کارش توصیه در امر قانونگذاری و اداری بود. آزادیخواهترین اشراف را که بعضی از آنها در تبعید به سر می بردند فرا خواند، از جمله کنت ویکتور کوچوبی که وزیر کشور شد؛ نیکولای نوووسیلتسوف که به وزارت امور خارجه رسید؛ کنت پاول ستروگانوف که وزارت آموزش و پرورش را عهده دار شد، و پرنس آدام یژی چارتوریسکی، که میهن پرستی لهستانی بود. این افراد، به انضمام سایر رؤسای وزارتخانه ها، مجموعاً یک کمیتة وزیران را تشکیل می دادند و به عنوان شورای مشورتی دیگر خدمت می کردند. الکساندر لاآرپ را به عنوان مشاوری دیگر از سویس فرا خواند (نوامبر 1801) تا در شکل دادن و تنظیم سیاستهایش به وی کمک کند. در زیر این سازمان اجرایی، سنایی مرکب از اشراف قرار داشت با اختیارات مقننه و قضائیه که «اوکاز»ها یا دستورهایش (نظیر سناتوس کنسولتهای زمان ناپلئون) حکم قانون را داشت مگر آنکه از طرف تزار وتو شود. ادارة ایالات همچنان در دست منصوبان دولت مرکزی باقی ماند.
همة اینها شبیه قانون اساسی امپراطوری در زمان ناپلئون بود، غیر از فقدان یک مجلس عوام که از طرف مردم انتخاب شده باشد، و ادامة سرفداری که کاملاً حقوق سیاسی بود. مشاوران آلکساندر در نخستین سالهای سلطنت او افرادی آزادیخواه و تربیت یافته بودند، ولی (بنا به گفتة ناپلئون) «تابع طبیعت اشیاء بودند.» به آن تعبیر چنین به نظر می رسید که «حقوق» عبارت بود از افکار تجریدی تفننی در برابر چیزهای لازم- نظم اقتصادی و سیاسی، تولید و توزیع، دفاع و بقا- در میان ملتی که نود درصد آن را مردان نیرومند و بیسوادی تشکیل می دادند که از آنها انتظار نمی رفت دورتر از دهکدة خود را ببیند. آلکساندر تابع اشراف مقتدری بود که ، بر اثر تشکیلات خود و تسلط محلی بر امور کشاورزی و قضایی و پلیس و صنایع روستایی، تقریباً خود مختار بودند. سرفداری از لحاظ زمان و وضع اجتماعی چنان ریشه دوانده بود که

تزار از بیم بر هم زدن نظم اجتماعی و از دست دادن تخت و تاج خود، جرئت حمله به آن را در خود نمی دید. آلکساندر شکایاتی از طرف کشاورزان دریافت می داشت و، «در بسیاری از موارد، مالکان خاطی را سخت تنبیه می کرد»، ولی نمی توانست برنامة آزادیخواهانه ای براساس چنین مواردی طرح کند. شصت سال بعد بود که آلکساندر دوم (دو سال قبل از اعلام آزادگی بردگان به توسط لینکلن) موفق به آزاد ساختن سرفهای روسیه شد. ناپلئون که در سال 1812، مغلوب، از روسیه باز می گشت، در این مورد دشمن پیروز خود را مقصر نمی دانست، و روزی به کولنکور گفت: «آلکساندر در رؤیا زیاد آزادیخواهانه و برای روسها بیش از حد دمکراتیک است؛ .. . .آن ملت به دست نیرومندی نیاز دارد. بیشتر به درد پاریسیها می خورد. . . در حضور زنان، مؤدب و نسبت به مردان متعلق است. . . . رفتار عالی و ادب مفرط او بسیار خوشایند است.»1
در این محدودیتهای تحمیلی، آلکساندر به پیشرفتهایی نایل آمد. موفق شد که 153’47 کشاورز را آزاد کند. دستور داد که قوانین را به صورت مرتب و ثابت و واضح درآورند. در فرمان توضیحی او چنین آمده بود: «از آنجا که سعادت مردم را برپایة یکنواخت بودن قوانین خودمان قرار داده ایم و اعتقاد داریم که اقدامات مختلف، روزگار خوشی برای سرزمینمان به بار خواهد آورد، آن هم به این شرط که قانون آنها را تا ابد تحکیم کند، از نخستین روز سلطنت خود کوشیده ایم که دربارة این رشته از امور کشوری رسیدگی کنیم.»
قرار شد اتهام، محاکمه، و مجازات روش معین و مقرری داشته باشد؛ جرایم سیاسی در برابر دادگاههای عادی مورد رسیدگی قرار گیرد، نه در برابر دادگاههای مخفی. برطبق مقررات جدید، پلیس مخفی از بین رفت؛ شکنجه ممنوع شد (پاول آن را ممنوع کرده بود، ولی در دوران سلطنت او همچنان ادامه داشت)؛ به کشاورزان آزاد اجازه داده شد که آزادانه حرکت کنند و به خارج بروند؛ و بیگانگان اجازه یافتند که با آزادی بیشتری وارد روسیه شوند. از دوازده هزار نفر تبعیدی دعوت شد که به روسیه بازگرداند. سانسور مطبوعات باقی ماند. لکن زیر نظر وزارت آموزش و پرورش قرار گرفت، با این قید که نسبت به نویسندگان سختگیری نکند. ممنوعیت ورود کتابهای خارجی لغو شد، ولی منع ورود مجلات خارجی همچنان باقی ماند. بر طبق قانون 1804، آزادی دانشگاهی زیر نظر شوراهای دانشگاه به رسمیت شناخته شد.
آلکساندر درک می کرد که هیچ اصلاحی به نتیجه نخواهد رسید مگر آنکه عدة زیادی از مردم از آن حمایت کنند و آن را بفهمند. در 1802 وی وزارت آموزش و پرورش را موظف

1. این عقیده دربارة آلکساندر، از طرف کسی که او را خوب می شناخت و دلیلی نداشت که او را دوست بدارد، با عقیده ای که بعضی از مورخان اخیر فرانسوی دربارة او اظهار می دارند متناقض است. اینان معتقدند که وی در مسئلة آزادیخواهی صادق نبود، و سیاست خارجی خود را که بر پایة خیانت و فریب بود با عبارت دلنشین مخفی می کرد. رک به ژرژ لوفور، ناپلئون، ج1، ص199-200؛ لویی مادلن، کنسولاو امپراطوری، ج1، ص349-350. به عقیدة ما آزادیخواهی او در آغاز صادقانه بود.

ساخت که با کمک نوووسیلتسوف، چارتوریسکی، و میخائیل موراویوف روش جدی تعلیمات عمومی را پایه ریزی کند. بر طبق قانون 26 ژانویة 1803 روسیه به شش منطقه تقسیم شد، و مقرر گشت که هر منطقه لااقل یک دانشگاه، هر ایالت لااقل یک دبیرستان، هر مرکز بخش لااقل یک دبستان، و هر دو بخش یک مدرسة سه کلاسه داشته باشد. دانشگاههای جدید سن پطرزبورگ، خارکوف، و قازان به دانشگاههای موجود مسکو، ویلتا و تارتو (دورپات) افزوده شد. در این ضمن، اشراف آموزگاران سرخانه و مدارس خصوصی برای کودکان خود داشتند؛ و خاخامهای متعصب از پدران و مادران یهودی خواستند که مدارس دولتی را به عنوان وسایل منحرف کننده ای برای تخریب دین یهود تحریم کنند.